پسرک وارد فروشگاه شد. در به در در قفسه‌ها به دنبال شامپویی می‌گشت که انقلابی باشد، حتما نه شامپویی که چپیه دورِ درش انداخته باشند یا که زیرِ قوطی‌اش که دست بکشی ته ریش‌های نرم کرکی‌ای وجود داشته باشد، او می‌خواست یک شامپوی ایرانی بخرد. 

آن قدر این حرکتش به زعم خودش حماسی بود که یک گروه موسیقی نظامی درونِ مغزش با طبل و شیپور مشغول اجرای موسیقیِ سر زد از افق بودند. به شامپویی رسید که اسمش پرژگ بود و کنیه‌اش سیر!

او قبلا در آینه جادو دیده بود که حتی مارکو پولوی یهودی هم از ایران در کار قاچاق این شامپو بوده و شرلوک هلمز و دستیار با وفایش واتسون هم پرونده‌ای جنایی را به وسیلۀ این شامپو حل کرده‌اند. خودش را مجاب کرد که این شامپو را بخرد، کیف قهوه‌ای رنگ چرمی‌اش را از جیب پشت شلوارش در آورد و یک اسکناس 10 تومنی را جلوی فروشنده گذاشت.


اما حالا پسرک با استفاده از این شامپو به یکی از قهرمانان شرکت مارول تبدیل شده به طوری که می‌تواند خودش را بالای سرِ ضدّ قهرمان داستان‌های کمیک برساند و تا دشمن فلک زده به خودش بیاید با تیغۀ دستش تند تند روی سرش بکشد و نمک و شوره را روی صورتِ ضدّ قهرمان با سرعت 10 کیلومتر بر ساعت اسپری کند تا قدرت بینایی‌اش را از کار بیندازد، بعد هم وقتی که ضدّ قهرمان در حال جیغ زدن از سوزش و کوری چشم است به دست کشیدن روی سرش ادامه دهد و ریزش موهایش را به داخل دهان دشمنانش هدایت کند و آن قدر این کار را ادامه دهد تا از شدت تراکم موها، مجرای تنفسی‌‌شان بسته شود و در جا خفه‌ شوند.
این است قدرتِ کالای ایرانی»

خیلی دوست دارم در اون تبلیغی که چند نفر هستند و دارند اسم و فامیل بازی می‌کنند و یکی‌شون میگه غذا، شامپو مولتی ویتامینۀ گلرنگ، یک کاراکتر بدو بدو بیاد یه پارچه بکشه روی صورتِ طرف و با شامپو مولتی ویتامینۀ گلرنگ(ترجیحا رقیق شده با آب) بریزه روی پارچه و طرف دست و پا بزنه.( به این نوع شکنجه، شکنجۀ غرق مصنوعی گفته می‌شه)

کالای ایرانی خوب و بد داره، به خودتان با کالاهای بدش آسیب نزنید، خدا هم راضی نیست اما حتما هوای کالاهای خوبش رو داشته باشید، من می‌شناسم در قم جایی که دمپایی به روسیه صادر می‌کند، تراکتورهای تبریزِ ما در دنیا بی نظیر است.

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها