داستان فیلم در این نوشته لو میرود
استادم میگفت محمد حسین مهدویان گاهی وقتی میخواهد یک چیز را درست کند میزند و ده تا چیزِ دیگر را خراب میکند. "لاتاری" یکی از همان فیلمهاست. برای نشان دادن وضعیت قاچاق دختران ایرانی به کشورهای عربی بد حجابی را نشان میدهد، دختر بازی را به نمایش میگذارد، لباس بدن نما تنِ کاراکتر دخترش میکند و حتی پشت سر کاراکتر پسر، پشت موتور سوارش میکند. البته که شخصیت پردازیِ فوق العادهای در این میان شکل میگیرد ولی شرع است که زیر پا گذاشته میشود.
زمانی با یک بزرگواری دربارۀ هدفم که سینما بود صحبت میکردم و به من گفت نمیشود سینما را اسلامی کرد چون زن درونش هست. شاید راست میگفت اگر بخواهیم اسلامیاش کنیم یا باید زنِ داخل خونه وقتی از خواب بیدار میشود و زندگی میکند این طوری سفت مقنعه و روسریاش به سرش چسبیده باشد مثلِ همین سریالهای صدا و سیما که مسخرهشان میکنیم یا که بیاییم یک سینما درست کنیم که همه درونش مرد باشند، سینمای مرد محور هم ایدۀ جالبی است که از شما چه پنهون گفتم من هم شاید اگر کارگردان شدم باید یک چنین فیلمی بسازم. مثلِ فیلم "12 مرد خشمگین" که همه مرد هستند یا برخی فیلم های ژانر دفاع مقدس که فقط جبهه را نشان میدهد بدون نمایش یک زن با نقش اصلی.
از این مباحثِ سینمای اسلامی که بگذریم میرسیم به حال و هوای فیلم لاتاری، فیلمی که بیشتر از همه چیز ما را یاد سینمای فیلمفارسی میاندازد، بزن بهادربازی و لاتیِگری های غیرتی. موسی مأمورِ اطلاعاتی بازنشسته شاهزادۀ عربی را با دستانش خفه میکند و خیلی شاخ طور داد و بیداد به راه میاندازد که این کاری است که ما با کسانی میکنیم که دختران ما ایرانیها رو میدزند!
لاتاری شخصیت پردازیِ فوق العاده خوبی دارد و به خوبی از بازیگری مثل هادیِ حجازی فر استفاده میکند. هادی حجازی فر شخصیت پیش زمینهای در بین مخاطبین جا گرفته، یک شخصیت ریشوی مذهبی بسیار مقیّد و گاهی خیلی جدی. در ماجرای نیمروز ترکی حرف میزد و تخمی میشکست و در لاتاری تبلیغاتهایی که دم خانه میزنند را میکند و گاهی خیلی سریع جوش میآورد، جالب این که در جایی از فیلم اشاره به شخصیتِ قبلی هادی حجازیفر هم دارد، جایی که نادر سلیمانی بهش تخمه تعارف میکند و هادی خیلی جدی بهش زل میزند و میگوید: دیدی تا حالا من تخمه شکسته باشم؟ این دیالوگ برای من شیرینترین دیالوگ فیلم بود. همیشه برای من قسمتهایی از فیلم که پا در واقعیت دارد خیلی جذاب جلوه میکند. مثل شخصیت deadpool که همیشه بر میگردد و با مخاطبین در دوربین حرف میزند . در دقیقۀ 32:30 جایی که ساعد سهیلی به فرودگاه میرود و دنبال نوشین میگردد یک لحظه محمد حسین مهدویان گوشی به دست از پشتِ سرش میگذرد و این هم یکی از آن کارهایی است که بعضی کارگردانها در فیلمهایشان انجام میدهند. در نماهایی خودشان را نشان میدهند و کسی پیدا شود بگوید چرا این قدر این کار باحال است؟ یعنی ایدهای دارم که یک فیلم بسازم با یک شخصیت که خودم باشم و فقط هی از جلوی دوربین رد شوم و برم و بیایم.( :| )
"لاتارِی" مثل این پست نیست، کششی دارد که به هیچ وجه خسته کننده نیست و داستانش به طورِ خوبی غافل گیر کننده است. اول که من شنیده بودم این فیلم را هم باز به سبک دوربین رو دست ساختهاند فکر میکردم احتما خوب از کار در نیاید در حالی که در عمل دیدم به خوبی ثمر داده بود.
"لاتاری" را میشود یک فیلم رئالیستی دانست، در فضای خیلی خیلی واقعی اتفاق میافتد ولی در زد و خوردها و دعواها افراط میکند، همه با همه درگیرند و سر دعوا دارند و این به واقعی بودنش ضربه میزند. شاید سبک دوربین رو دست را هم برای همین انتخاب کرده که واقعیت بیشتری را به مخاطب بچشاند.
درباره این سایت