به راستی که بود که در جریان انقلاب با مشت در برابر تانک ایستاد و گلولههای اسرائیلی و آمریکایی را به جان خرید و خونش را هدیۀ نهرهای میدان ژاله کرد تا شعار خدا، قرآن، خمینی» را به جای شعار خدا، شاه، میهن بنشاند؟ که بود که در کردستان سر خویش را بهای حفظ تمامیت ارضی ایران گرفت و مُثله شد تا ایران مُثله نشود؟ که بود که در برابر منادیان التقاط تا آن جا ایستاد که در شکنجهگاههای مافیایی منافقان شیطان پرست، ناخنهایش را کشیدند و پوستش را با آب جوش کندند و دست و پایش را اره کردند و چشمانش را از زنده از کاسۀ سرش بیرون آوردند و افطارش را با گلوله باز کردند و زن و فرزندانش را در در جلوی چشمانش آتش زدند تا لب از شعار حزب فقط حزب الله، رهبر فقط روح الله» ببندد و نبست و اجازه نداد که انقلاب نیز به سرنوشت انقلابهای دیگر دچار شود.
درباره این سایت