-هیش کی نمیخونه این همه رووووو

-مشکلِ من نیست، مخاطب سر عقل میاد یه روزی


یک مطلب عوام گونه که نمیدانم درست یا غلط است در اینستا خواندم که: اگر شما با خودتان حرف میزنید این مشکلی ندارد اما مشکل وقتی حاد میشود که خودتان به خودتان جواب بدهید»

دیشب وقتی وقتِ خواب چندین نفر همزمان درونم به گفت و گو نشسته بودند یک نفرشان به دیگری برگشت و گفت: اصلا تو کی هستی که حرف میزنی؟ جواب داد: من مجموع فکرهایی هستم که این وسط در حال اتفاق افتادن هستند. بعد بهش گفت: خیلی فکرهای مزخرفی هستی! که در بین این درگیری خودم وارد شدم و به این شخصیت منافق که داشت روابط خودم با خودم را بهم میزد گفتم دهنت را ببند و محو شد»

امروز روزِ دوم است، روزی که بدنم، دردِ روز اول را دارد، روزی است که تصمیم گرفتم خودم باشم، هیچ چیز بهتر از خودمان بودن نیست (حالا من این جملات را بگویم بعضی‌ها برداشت‌های سطحی بکنند انگار دارند مزخرفات برایان تریسی و آنتونی رابینز را گوش میکنند)

اصلا خودم بودن یعنی چه؟

8 اسفند به دنیا اومدم ولی آن قدر خسته بودم که حداقل تا روز 12 اسفند چشم به جهان نگشودم و ابتدایی ترین سوالم این بود که چرا باید شیر را بخورم و چرا نباید آن را با مصلح‌اش یعنی خرما بخورم؟ اصلا چرا کسی شیر را ابتدائا نمی‌جوشاند و بعد به من نمی‌دهد تا دچار بیماری سردی معده نشوم و باعث ایجاد بلغم اضافی و ضعف حافظه.، در همین فکرها بودم که بزرگ شدم.

داشتم در مورد خود بودن می‌گفتم، چگونه خود باشیم؟ به نظرِ من این خود بودن همان است که میگویند من عرف نفسه فقد عرف ربه؟» ابتدا باید خودمان رو خوب بشناسیم و اگر خودمان را خوب نشناسیم هر روز باید فیلم‌نامۀ یکی دیگر را بازی کنیم، هر روز یکی دیگر باشیم و این یعنی بحران ماهیّت»! شبیه فیلم Every day.

انسان یک عقل دارد و یک شهوت، گاهی شهوت لذت دارد و گاهی هم عقل. گاهی هم هر دو با هم. تمامِ کارهایی که ما می‌کنیم یا به انگیزۀ به تلذذ رساندن عقل است یا شهوت. به غیر از یک سری کارهای میانه که عقل و شهوت بی طرف‌اند و سیگار دود می‌کنند.

خودیی، رابطۀ جنسی خارج از ازدواج، گران فروشی، فساد اخلاقی، خودنمایی و تن آرایی، دو رویی، سخن چینی، دروغ گفتن برای پیچاندن، خراب کردن کسی برای بالا بردن خود و. این‌ها کارهایی هستند که لذت (معنای عام شهوت چه جنسی، چه شکمی، چه مالی و.) دارند ولی اگر وجدان و عقل بیدار باشند که معمولا هستند، درد میکشند. یعنی شهوت و بدن لذت میبرند اما عقلِ مجرّد(غیر مادی) درد میکشد.

تمامِ کارهایی که ما می‌کنیم برای رسیدن به آرامش» است. قاعده این است: 1-اگر بدن و شهوت درد بکشند و عقل لذت ببرد آرامش داریم 2- اگر شهوت لذت ببرد و عقل درد بکشد آرامش نداریم و یا آن را به شکل تصنّعی میسازیم 3- اگر عقل و شهوت هم سو شوند و هر دو با هم لذت ببرند آرامش داریم که بالاترین سطح آن است.

برای رسیدن به این نقطه باید عادت‌ها را شکل دهیم، مثلا ما عادتِ به عبادت کردن نداریم، بدن نمی‌کشد، حسّ اش را ندارد، بعد از مدتی که با نظم، عادت را پیدا کند که نمازها را اول وقت بخواند، آرامشی که در س و شُل کردن داشت الآن در این عادت نماز خواندن دارد، عقل هم که همزمان لذت میبرد اما در ابتدای راه برای نهادینه کردن عادت، چون عادت بر س و راحتی بوده، شهوت درد میکشد تا خودش را با وضعیت وفق دهد.

عقل هیچ وقت خودش را با اوضاع تطبیق نمیدهد، همان طوری خشک میماند و پدرت را در می‌آورد، شاید حالا وهم» باعث شود که چندتایی مغلطه جور کند و چند روزی فکر کنی که راهِ درست را می‌روی امّا باز تفکر عقلانی می‌آید و دردهایش را می‌آورد و باز توبه  اتفاق می‌افتد.

نتیجه این که ما عقلی داریم ثابت و شهوتی تغییر پذیر، پس با عقل کارها را جلو ببریم تا به جایی برسیم که شهوت و بدن یا همان نفسِ (حالا هر لفظی، مهم معنایی است که نویسنده سعی کرده در ذهن‌تان شکل دهد) خودش را با وضعیتی که عقل ساخته وفق بدهد و برساند آن جا که عقل و شهوت هر دو با هم لذت ببرند و به مقام آرامش برسیم.

آرامش، آرام بودن نیست، آرامش مشکل نداشتن نیست، آرامش می‌تواند قرینِ با درد شود، آرامش یعنی زیر سایۀ عقل حرکت کردن و این خودشناسی از وجودِ انسانی‌مان باعث میشود بعد از مردن هم در آرامش زندگی کنیم.

با کنار انداختن عقل مطمئناً در بین ذغال‌های جهنّم برشته می‌شویم و نمی‌توانیم آرامشی داشته باشیم.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها