کتابِ یک لیوان شطح داغ رو دادم دستش و گفتم اینجا رو بخونید حتما خوشتون میاد، خوند و خیلی خوشش اومد، گفت قلمش فوق العاده است و چقدر اصطلاح به کار می‌بره که نمیدونیم چی هستند.

بعد که کمی کنارش قدم زدیم، گفت تو نسبت به بقیۀ بچه‌ها طرز تفکرت فرق میکنه و إن شاء الله آینده دار هستی. گفتم ولی استاد من درس‌های حوزه رو خوب نمی‌خونم. گفت اهمیتی نداره، من 15 ساله که دارم کلام کار می‌کنم و هیچ جای این کتابِ مغنی به دردِ من نخورده. استاد شعبانی، متخصص زبان فرانسه است و رنگ رخسارش خبر از تهذیب نفس و نوری می‌دهد که در نماز شب‌ها و اشک‌ها به دست آورده و چقدر هم اخلاقیست.


با استاد محسن که اول فامیلی اش آخر فامیلی من است نیم ساعت صحبت کردیم و می‌گفت الّا و بِلّا باید این کتاب را بخوانید. میگفت حضرت آقا گفته طلاب درس‌هایشان را خوب بخوانند، می‌گفتم انتقادهایی که رهبری نسبت به همین کتاب‌ها دارند را شنیده‌ای که رگبار از پایین تا بالای کتاب‌ها می‌گیرد؟ 
یک رهبرِ هرمنوتیکی در ذهن هر کداممان بود، او یک تفسیری از حضرت اقا داشت و من هم یک تفسیری، هم من درست میگفتم، هم او و هم حضرت آقا.
حالا دیگر این استادی که نگاهش میکردی و حالت خوب میشد و چهره‌اش داد میزد سرّی در دل پنهان کرده و چنان معنویتی دارد که باید بیایی و ببینی، الآن نه دیگر با هم حرف می‌زنیم و نه حتی به هم نگاه می‌کنیم. او در عقاید مدرسۀ آیت الله مجتهدی مانده و ما هم او را نئو متحجّر میدانیم(البته من هم لابد از نظر او از طلاب بزه کارم!)

آن قدر از کتاب‌های حوزه گفته‌ام که می‌شود سر درِ وبلاگ نوشت: نقد تخصصی کتاب‌های حوزه + پیوست‌ چس ناله‌های طلبگی
دیروز که نوستر آداموستان رفت پنجری موتور را بگیرد، بار دیگر موتور ساز گفت چرا زنده‌ای؟ گفتم چطور؟ مگر قرار بوده بمیرم؟ میگفت با این وضعیتِ توپیِ چرخ عقبت (قطعۀ موتور) هر لحظه امکان پاره شدن زنجیر و قفل کردن چرخت وجود داشته.
گفتم دفعۀ قبل هم گفتی گل گیر شل است و از طرفِ جلوی موتور برنامۀ مرگ داشته‌ام.
امروز مرتضی می‌گفت، خدا موتورهای هندا را حفظ می‌کند!

توپّی موتور 200 تومان و پوشک بچه 54(برای ده روز)، و شهریه 315
انقلاب و انقلابی بدونِ کار اقتصادی دوام نمی‌آورد

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها