شاید تکراری ولی مهم.
اگر خوب گوش کنیم، هنوز هم صدای گرم شهید ابراهیم هادی میآید که میگفت: در مجالس عید اهرا خدا پیدا نمیشود.
به اسم حضرت زهرا جلسهای میگیرند، به اسمِ عشق به مادر سادات گناه میکنند و حدیث رُفِع القلم را مثل پیراهن عثمان سر چوب میکنند؛ حدیثی که نه در منابع اولی است و نه راوی درست و درمانی دارد.
آنها حتی معنای رفع القلم را هم درست نفهمیدهاند. اگر هم حدیث صحیح السند باشد، معنایش تحریف شده است. شاید این نصّ صریح قرآن را نشنیدهاند که در سورۀ زله فرمود: فَمَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ خَیرًا یَرَهُ تا شاید کمی لرزشی در وجودشان حس کنند که اگر قرار بود استثنایی وجود داشته باشد، خدا خودش چیزی میگفت.
همانهایی که در عزاداری افراط میکنند و دهۀ محسنیه را که سابقه نداشته میسازند، همانها لباسهای مشکیشان را در آورده و لباسهای قرمز به تن میکنند.
اگر حدود 1400 سال عقبتر بیاییم و با دوربینِ تاریخی، ابولؤلؤ را تماشا کنیم، تصویری محو و غیر شفاف از او میبینیم. سوالاتی برایمان مطرح میشود که ابولؤلؤ چطور با آن لایههای محافظتیِ خلیفۀ دوم،طوری او را مجروح میکند که وقت برای تشکیل شورای شش نفره داشته باشد؟ و عجیبتر این که از دستِ آن همه آدم فرار میکند و خودش را به کاشان میرساند!
بعد هم از امیرالمؤنین تصویری بیکار ساخته میشود که در کوچه نشسته و نعوذ به الله مثل لاتی تسبیح میاندازد، ابولؤلؤ دوان دوان میآید و حضرت امیر آن طرف کوچه مینشیند و داستان توریۀ معروف که خیلی شنیدهایم اتفاق میافتد.
هیچ وقت در جهان تشیع، ابولؤلؤ شخصیتی مثبت شناخته نشد و هیچ وقت هم قبرش آباد نگشت. عبیدالله بن عمر، وقتی خبر ترور خلیفه را شنید، ابوساسان را که یکی از دوستدارانِ امیرالمؤمنین و ایرانی بود، در مسجد گردن زد و گفت همدست ابولؤلؤ است. امیرالمؤنین اعتراض کردند که به ناحق او را کشتی و اگر یک روز از عمرم مانده باشد تو را قصاص میکنم.
کعب الأحبار که با اسرائیلیات و مشی یهودیاش شناخته میشود، مرگ عُمَر را پیش بینی کرده بود و ادعا میکرد که آن را از تورات فهمیده است. او حتی سه روز قبل از ترور خلیفۀ دوم به او گفته بود که برای خودش وصیت نامه بنویسد، چرا که سه روز بعد از دنیا میرود.
خلیفۀ دوم شورای شش نفره را تشکیل داد و بعد هم به نام شهید از دنیا رفت و خیلیها میخواستند مثل داستان عثمان، این قتل را به امیرالمؤنین منسوب کنند.
نتیجۀ چیده شدن تمامی پازلها را در کنار یکدیگر، میتوانید در کتاب مهار انحراف و از قول آیت الله طائب بخوانید که معتقدند این قتل به دستور سازمان یهود بود و ابولؤلؤ یک شخصیت مرموز در تاریخ است.
درباره این سایت