پدرم نشسته است و کروکیِ کربلا و نجف را برایم میکشد، اما انگار روضه میخواند:
این جا محرابِ امام علی است و این جا هم جایی که نافلههایش را میخواند.
این جا هم عمودی است که برای اولین بار حرم حضرت ابوالفضل دیده میشود.
شب بروید و توی صحنِ فاطمه زهرا بخوابید.
قبر هانی و مسلم هم توی کوفه قبل از مسجد سهله است.
عراقیها خیلی دوست دارند مقام درست کنند و مثلا میگویند این جا، جایی است که دستِ راست حضرت ابوالفضل جدا شده.
نمیتوانم تحمل کنم، به اتاقم پناه میبرم و درِ اتاق را قفل میکنم که کسی چیزی نفهمد.
***
روزی را همه با پول میشناسیم، ولی همین که حبِّ زیارت در دلمان رخنه کند، بزرگترین روزی است که میتوانیم داشته باشیم.
گاهی پولش هست و حسّش نیست، گاهی حسّش هست ولی پولش نیست، مهم حسّ و حالش است، آدم توی شهرِ خودش هم ساکن بماند و جایی نرود کأنه دلش تا کربلا پیاده رفته و ماندگار شده.
درباره این سایت